جدول جو
جدول جو

معنی گل آورس - جستجوی لغت در جدول جو

گل آورس
(گِ هََ)
ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 52000گزی جنوب خاوری بافت و 4000گزی جنوب راه مالرو به زنجان و اسفندقه. دارای 9 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل آویز
تصویر گل آویز
(دخترانه)
مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل آرا
تصویر گل آرا
(دخترانه)
آراینده گل، زینت دهنده گل، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل سوری
تصویر گل سوری
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی، بوی رنگ، گل آتشی، چچک، لکا، سوری، ورد، رز
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه که در 25هزارگزی شمال خاوری بخش و 12هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 86 تن است. آب آنجا از ایشلق تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ رَ)
نام یک قسم خاری گلدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8500گزی شمال خاوری قره آغاج و 27هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه. هوای آن معتدل و دارای 271 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، نخود و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ دُ)
گلی که رویی سرخ و رویی زرد دارد:
گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین
ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی.
منوچهری.
رجوع به گل دوروی و گل دورنگ شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36هزارگزی باختر ورزقان و 30هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن گرم و دارای 607 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
دست به گریبان. دست به یقه. مرکب است از گلو و آویز. آویختن
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
همان گل سرخ است. (آنندراج). گل آتشی از اسفرمهاست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
روزی تو به جنگ شوی روی تیغ تو
باغی کند پر از گل سوری و ارغوان.
فرخی.
تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته برسر نهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 394).
بهر صبوح از درم مست درآمد نگار
غالیه برده پگاه بر گل سوری بکار.
خاقانی.
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در چمن گل سوری.
نظامی.
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری.
سعدی (خواتیم).
غنچۀ گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد.
حافظ.
رجوع به گل آتشی و گل سرخ شود
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ رَ / رِ)
زمین شوره زار. زمینی که زراعت ندهد. نمکزار. شوره زار:
در گل شوره دانه افشانی
برنیارد مگر پشیمانی.
نظامی (هفت پیکر ص 32)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ رُ)
مخلوطی است از پلی سیلیکات قلیایی آلومینیم و شن اکسید دو فر و، نسبتاً دارای خاصیت قابض میباشد. (درمان شناسی تألیف عطایی ص 455). و رجوع به خاک رس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل آوری
تصویر دل آوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل آور
تصویر دل آور
دلیر شجاع، جنگجوی غازی جمع دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل مورد
تصویر گل مورد
گل سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل سوری
تصویر گل سوری
گل سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل ورس
تصویر دل ورس
حوصله
فرهنگ واژه فارسی سره
بشقاب سفالی
فرهنگ گویش مازندرانی
فضله ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی